سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترینِ برادرانت، کسی است که تو را به باطل، خشنود سازد . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 100 مرداد 9 , ساعت 6:47 عصر

حجیت اطلاقات در مصادیق نوپیدا(21)

یک سوال اساسی

آیا در کشف حکم شرعی، چنین تحلیلات و تدقیقاتی ( تحلیلات عقلی که زیرساخت بحث حجیت اطلاق یا سایر مباحث اصولی مانند مباحث مفاهیم، مباحث ضد، اصول عملیه خصوصا استصحاب و غیره است)،  با توجه به عدم سابقه در زمان معصومین علیهم السلام حجت است؟

برای پاسخ به سوال فوق لازم است چند دسته از روایات بررسی شود.

دسته اول روایاتی است که دلالت دارد بر اینکه گاهی مشافهین به خطاب، مطلب را نمی فهمند. ولی نسلهای آینده متوجه منظور و مراد از مطلب می شوند. لذا توصیه کرده اند به ضبط روایات و رساندن آنها به دیگران.

روایت ذیل از همین دسته است:

وبالإسناد الأول عن علی بن مهزیار، عن محمد بن إسماعیل1، عن منصور بن یونس2، عن أبی خالد القماط3، عن أبی عبدالله جعفر بن محمد صلوات الله علیهما إنه قال : خطب رسول الله صلى الله علیه وآله یوم منى فقال : نضر الله عبدا سمع مقالتی فوعاها، وبلغها من لم یسمعها، فکم حامل فقه غیرفقیه، وکم من حامل فقه إلى من هو أفقه منه4

طبق روایت منقول در امالی، رسول اکرم صلوات الله علیه فرمودند: خداوند متنعم گرداند بنده ای را که گفته های مرا بشنود و آن را حفظ کند و به کسانی که نشنیده اند برساند. بسا حاملان فقه که خود فقیه نیستند. و بسا کسانی که حامل فقه و دانشی هستند به سوی کسی که آن کس از آنها داناتر است.

علامه مجلسی فرموده اند که در بعضی روایات جمله ی " فأدّاها کما سمعها "  را نیز دارد یعنی همانطور که شنیده است نقل کند. بنابرین یا باید با عین الفاظ نقل کند یا تغییری که مخل به معنا باشد صورت ندهد.

سپس می فرمایند:« شایسته این است که الفاظ را نقل کند. زیرا چه بسا اصلا خودش معنا را نمی فهمد و چه بسا فقط بعض معنا را می فهمد و آن را به کسی می رساند که همه معنا را می داند. لذا بهتر است به عین الفاظ نقل شود». 5

از این روایت و روایات دیگر به وضوح استفاده می شود که احکام در همان الفاظ و معانی که از لسان معصومین صادر گردیده، برای انسان ها بیان شده است. و این گونه نیست که فقط فهم مشافهین حجت باشد. بلکه ممکن است سالیان سال بگذرد و معنای کلامی از معصوم، معلوم شود. در حالی که آنهایی که مخاطب بودند وناقل، یا اصلا نفهمیده بودند، منظور چیست یا کامل نفهمیده بودند.

در نتیجه نمی توان گفت اطلاق گیری با این طول و تفصیلاتی که شما می گویید در میان قدما سابقه نداشته پس فهم شما حجت نیست. خیر دین اسلام دین خاتم و جهان شمول است و تا دامنه ی قیامت زنده است و برای ریز ودرشت زندگی انسان حتی ارش الخدش6حکم دارد. پس پاسخگوی همه نیازهای بشر می باشد. این در حالی است که روایات و آیات محدود است وحکم همه اشیاء بالنص گفته نشده است. خصوصا اینکه اشیائی مستحدث و جدید هستند. لذا باید پیش بینی امور نوپیدا را هم کرده باشد. و طبق روایات پیش بینی همه امور را کرده است از طریق قواعد وعمومات. زیرا در روایات وارد شده است که:» علینا القاء الاصول و علیکم التفریع»:

و نقل من کتاب احمد بن محمد بن ابی نصر عن الرضا علیه السلام قال: علینا القاء الاصول و علیکم التفریع 7

روایات اقوام متعمقون

محمد بن یحیی عن احمد بن محمد8 عن الحسین بن سعید9 عن النظر بن سوید10 عن عاصم بن حمید 11 قال قال: «سئل علی بن الحسین علیه السلام عن التوحید فقال: ان الله عزوجل علم انه یکون فی آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله تعالی «قل هو الله احد» والایات من سوره الحدید الی قوله و هو علیم بذات الصدور فمن رام وراء ذلک فقد هلک»12

علامه حسن زاده از ملا صدرا نقل می کند که ایشان فرموده است:

«من همیشه در این آیات دقت می کردم و برایم عجیب بود تا اینکه به این روایت برخورد کردم و از شوق گریستم.»13

البته ناگفته نماند بسیاری از علماء قائل اند که این روایت ظهور در نکوهش تعمق دارد و به قرینه سایر روایات ناظر به نهی از تفکر در ذات خداوند است.14

اگر این روایت را مدح اقوام آخر الزمان بدانیم نه ذم آنها، روایت شاهد بر این است که معارف دین در همین کلمات نهاده شده است و چه بسا آیندگان بهتر از گذشتگان معنای آن را بفهمند.

 آیات موهم عدم لزوم کنکاش در احکام

می توان آیات و روایات دال بر نهی از سوال را موید این نکته قرار داد که شرع مقدس اخذ به عمومات و اطلاقات و برائت را راه حلی برای متشرعین قرار داده است و بنای شریعت سهله و سمحه بر این نیست که متشرعین با تجسس ها و تدقیق ها امور را بر خود مشتبه و کار را بر خود مشکل سازند. در غیر این صورت در هر مساله ای با تطرق احتمالات، کار گره می خورد و نظام زندگی فردی واجتماعی متشرعین دچار اخلال شود.

از این ادله به آیه نهی از سوال، آیات مربوط به قضیه ذبح بقره، و روایت ناهی از سوال اشاره می کنیم.

آیه نهی از سوال

«یا أیها الذین آمنوا لاتسألوا عن أشیاء إن تبد لکم تسؤکم وإن تسألوا عنها حین ینزل القرآن تبد لکم عفا الله عنها و الله غفورحلیم(101) قد سألها قوم من قبلکم ثم أصبحوا بها کافرین(102)»

در این دو آیه ی شریفه از سوره مائده، اگر چه بعضی از مفسرین احتمال داده اند که سوال منهی عنه، مربوط به سوال از امور تکوینی مانند عاقبت و مرگ و آینده زندگی است. ولی علامه طباطبایی ره در المیزان می فرماید:

«اجود این است که نهی مربوط به سوال از احکام است. زیرا قید حین نزول القرآن و اینکه می فرماید اقوام قبلی سوال کردند و سپس کافر شدند، همچنین ذکر عفو و غفران در آیه، قرینه بر این نکته اند که سوال منهی عنه، سوال از احکام است. یعنی از جزئیات و شرط و شروط وغیره نپرسید و احکام را بر خودتان حرجی و مشقت بار نکنید، تا ناراحت نشوید. آن گونه که بنی اسرائیل در قضیه ی ذبح بقره انجام دادند وکار را با پرسشهای بی موردشان بر خود سخت کردند».15

آیات ذبح بقره

آیات 67 تا73 سوره مبارکه بقره مربوط به قصه قتلی است که در بنی اسرائیل اتفاق افتاد و حضرت موسی به امر خداوند آن قضیه را با اعجاز فیصله دادند. لجاجت و سوالات مکرر بنی اسرائیل در استکشاف جزئیات بقره و فضای توأم با توبیخ و مذمت حاکم بر آیات، شاهد ادعای ماست.

«و اذ قال موسی لقومه إن الله یامرکم أن تذبحوا بقره، قالوا أتتخذنا هزوا قال أعوذ بالله أن أکون من الجاهلین (67) قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ماهی، قال إنه یقول إنها بقرة لا فارض و لا بکر عوان بین ذلک فافعلوا ماتؤمرون(68) قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ما لونها، قال إنه یقول إنها بقرة صفراء فاقع لونها تسر الناظرین(69) قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ماهی إن البقر تشابه علینا وإنا إن شاء الله لمهتدون(70) قال إنه یقول إنها بقره لا ذلول تثیر الارض و لا تسقی الحرث مسلمه لا شیه فیها، قالوا الآن جئت بالحق، فذبحوها و ما کادوا یفعلون(71)»

علامه طباطبایی ره ذیل این آیات می فرمایند که آن قوم لجوج و عنود که با حرفهایشان از قبیل ما را مسخره کرده ای؟!، ما نفهمیدیم این چه گاوی است!؟ رنگش چیست؟!، به پروردگارت بگو، بر ما مشتبه است باز هم توضیح دهید!، سوء ادب خود نسبت به پیامبر را نشان دادند، با اینکه موثر واقعی خداوند است، گمان می کردند قرار است اثر حتما در نوع خاصی از بقره باشد که بتواند مشکل آنها را حل کند. بنابرین مدام ازجزئیات می پرسیدند.حال آنکه پس از سوال اولشان خداوند فرموده بود: «فافعلوا ما تومرون» یعنی اگر آنها همان ابتدا گاوی را ذبح کرده بودند کفایت می کرد و نیاز نبود این همه کار را بر خود سخت کنند.

ظهور کلام مفسرین در تفسیر آیات این است که آن قوم می توانستند به همان اطلاق اکتفا کنند و این برای خود آنها هم بهتر بود. این یعنی اگر چه احکام تابع مصالح و مفاسد است اما موثر واقعی خداوند است. پس خداوند می تواند مصلحت را در تمامی افراد مطلق قرار دهد و با امتثال فردی از افراد مطلق مصلحت واقعیه استیفاء شود. و نیازی به پرسش بیشتر در این زمینه و تعیین مصداق نیست.

اقول: این مطلب بیشتر با قول سببیت در جعل احکام سازگار است تا قول به تخطئه. زیرا مخطئه می گویند ممکن است ما به مصلحت واقعیه برسیم و ممکن است در صورت اشتباه در اجتهاد، و درک نکردن حکم الله واقعی، مصلحت واقعی را درک نکنیم.حال آنکه مصوبه می گویند در مودای دلیل، مصلحت جعل می شود.و دلیل شما به هر چه رسید همان واقع محسوب می شود. مگر اینکه قائل به مصلحت سلوکی شویم که خود سلوک راه اماره و دلیل مصلحت دارد یا بگوییم احکام الله جنبه ی اعتبار و قانون گذاری دارند و ما صرفا دنبال جنبه معذریت در تکالیف می باشیم و نه درک مصلحت فعلی تکوینی، لذا طبق این بیان ما می توانیم به مطلقِ امتثال اکتفاء کنیم و در پیشگاه خداوند معذوریم.

ولی باز سوال از جنبه آثار وضعی احکام پاسخ داده نمی شود. مگر اینکه بگوییم اثر وضعی تابع احکام تکلیفی است یعنی خداوند اثر وضعی در عالم تکوین را تابع همان حکمی قرار می دهد که شما به آن رسیدید و طبق آن عمل کردید. یعنی خداوند احیاء مقتول را - که اثر وضعی و تکوینی ذبح بقره و زدن آن به بدن مقتول است - در هر فردی از بقره که شما امتثالا قبل از پرسش آن را ذبح کنید، قرارمی دهد. کلام علامه ره مبنی بر اینکه اثر در واقع از جانب خداوند است و نه اینکه در بقر باشد موید همین نکته اخیر است.

علاوه بر اینکه در این کلمات دو ملاحظه و اشکال می شود داشت:

1.       این نکته که به دلیل رفع حرج نباید سوال نکنید، در اوامر راه گشا و موجب رفع عسر و حرج است. ولی در نواهی، رفع زحمت و مشقت در تحدید دایره مصادیق است. زیرا اگر منهی عنه اطلاق داشته باشد یعنی از تمام افراد آن باید اجتناب شود حال آنکه اگر مقید باشد از دسته خاصی باید اجتناب شود. لذا عدم سوال موجب حرج است.

2.      آنچه به نظر قاصر می رسد این است که قضیه ذبح بقره، قضیة فی واقعةٍ بوده است که در واقع برای نشان دادن معجزه ای برای آن قوم لجوج وعنود بود. به همین دلیل هر بقره ای را که امتثالا ذبح می کردند، اثر در همان فرد به اذن الله ایجاد می شد. چون بنا بر اعجاز بود. لذا نمی توان مقام مورد بحث را که مقام جعل احکام برای عمل مکلفین است با قضیه ذبح بقره قیاس کرد و گفت که اثر منتقل به مؤدای دلیل می شود. اگر این ادعا را کسی نپذیرد حداقل احتمال آن، احتمالی معتنا به است که مانع و مبطل استدلال و استناد است.

روایات دال بر نهی از پرسش و کنکاش

میرزای نوری در مستدرک به نقل ازامالی شیخ طوسی روایت ذیل را ذکر کرده است.

عن عبد الله بن جعفر بن محمد 16 ، عن زکریا بن صبیح 17 ، عن خلف بن خلیفه18 ، عن سعید بن عبید الطائی19 عن علی بن ربیعة الوالبی20، عن أمیر المؤمنین علی بن بی طالبعلیه السلام ، قال : " قال رسول الله صلى الله علیه وآله :« ان الله قد حد لکم حدودا فلا تعتدوها ، وفرض علیکم فرائض فلا تضیعوها ، وسنّ لکم سننا فاتبعوها ، وحرم علیکم حرمات فلا تنتهکوها ، وعفا لکم عن أشیاء رحمة منه من غیر نسیان فلا تتکلفوها » .21

امیرمومنان می فرمایند: «پیامبر خدا فرمود: «همانا خداوند حد و حدودی برای شما تعیین فرمود، از آن تجاوز نکنید. واجباتی را بر شما واجب گردانید، پس آنها را ضایع نکنید. سنت هایی را برای شما پی ریزی کرد پس تبعیت کنید. چیزهایی را حرام گردانید، پس هتک حرمت نکنید. از اموری به دلیل رحمت وشفقت و نه به دلیل نسیان وفراموشی گذشت کرد، پس خود را به زحمت نیندازید( آن چیزها را دنبال نکنید و سوال نکنید)».

روایتی در همین معنا در نهج البلاغه از خود حضرت و بدون روایتگری از رسول خدا نقل شده است.

حضرت می فرمایند:«إن الله افترض علیکم الفرائض فلاتضیعوها، وحد لکم حدودا فلاتعتدوها، ونهاکم عن أشیاء فلاتنتهکوها وسکت لکم عن أشیاء ولم یدعها نسیانا فلاتتکلفوه»22

در روایتی منقول از پیامبر اعظم صلی الله علیه واله وسلم در منابع اهل سنت که البته در کتب علمی شیعه از آن ذکری به میان آمده است می خوانیم:

قال ابو هریره خطبنا رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم ، فقال : «أیها الناس قد فرض علیکم الحج فحجوا ، فقال رجل أفی کل عام یا رسول الله ؟ فسکت حتى قالها ثلاثا ، فقال رسول الله صلى الله علیهوآله وسلم : لو قلت نعم لوجب ، و لما استطعتم ، ثم قال ذرونی ما ترکتم فإنما هلک من کان قبلکم بکثرة سؤالهم واختلافهم على أنبیائهم " وإذا أمرتکم بشئ فاتوا منه ما استطعتم وإذا نهیتکم عن شئ فدعوه »23

راوی می گوید: پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم روزی برای ما خطبه خواندند و فرمودند که ای مردم حج بر شما واجب شده پس حج انجام دهید. شخصی پرسید : آیا هر سال باید انجام دهیم یا رسول الله؟ حضرت سکوت کردند.سائل سه بار کلامش را تکرار کرد. پیامبر صلی الله علیه و اله وسلمفرمودند:« اگر بگویم "بله"، واجب می شود وشما نمی توانید انجام دهید. سپس فرمودند: رها کنید مرا در آن چیزهایی که ترک می کنید ( از من در مورد چیزهایی که قرار نیست انجام دهید دستور العمل نخواهید) همانا عده ی زیادی قبل از شما به دلیل زیاد پرسیدن و درخواست کردن و مخالفت کردن با پیامبرانشان هلاک شدند. هرگاه شما را به چیزی امر کردم آن مقدار که قدرت دارید انجام دهید و هرگاه شما را از چیزی نهی کردم آن را رها کنید.

اقول: چه بسا کسی با توجه به این روایات اشکال کند که این روایات و آیات با کنکاش و دقت در الفاظ و استخراج احکام از الفاظ با روش هایی مانند اطلاق گیری، استفاده از عموم، الغاء یاالقاء خصوصیت 24 و امثال ذلک منافات دارد. طبق این روایات و آیات، باید به همان ظهور الفاظ صادره اکتفا کنیم و از این تحلیلات بپرهیزیم.

پاسخ ابتدایی این است که جمع بین این روایات و روایات مربوط به استنباط و اجتهاد و استخراج فروع از اصول به این است این روایات را ناظر به موارد شک در تکلیف واجرای برائت بدانیم. حال آنکه اطلاق و عموم وامثال ذلک باعث ایجاد ظهور می شود و با ظهورِ یک کلام در حکم شرعی، شک مرتفع می شود. لذا ادله ی حجیت امارات، بر این روایات وارد اند. زیرا وجدانا شک را بر می دارند. یعنی موضوعی برای این ادله باقی نمی ماند.

جواب دیگر اینکه درواقع بایدگفت این ادله، نه تنها دال بر نفی استفاده از اطلاق و عموم وامثال آن نیست بلکه موید این امور است. زیرا برآیند تحلیلات اصولی با مودای این روایت متحد است. به عنوان مثال هم این روایات، دال بر باقی گذاشتن احکام به اطلاقشان و ترک استفصال از قیود و جزئیات و در نتیجه مبسوط الید بودن به دلیل عدم تفصیل است. و هم نتیجه بحث اطلاق و تقیید، تمسک به ترک استفصال و استفسار در مبسوط الید بودن مکلف است.

 ادعای محدود بودن دوره هدایت معصومین علیهم السلام

ممکن است کسی به روایاتی تمسک کند که موهم این معنی است که هر معصومی دوره هدایت گری و بیان احکام او اختصاص به قرن و دوره زندگی خود او دارد.

روایت اول:

«وعنه عن الحسین 25 عَنِ النَّضْرِ بْن ِسُوَیْدٍ وَ فَضَالَةَ 26 ، عَنْ مُوسَى بْن ِبَکْرٍ 27 عَنِ الْفُضَیْلِ 28 قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تبارک وتعالی: «انما انت منذر وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ»، فَقَالَ: «کُلُ‏إِمَامٍ‏هَادٍ لِلْقَرْنِ‏ الَّذِی هُوَ فِیهِمْ‏»29

روایت دوم:

«عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنِ ابْنِ مسْکَانَ 30 عَنْ یَعْقُوبَ بْن ِشُعَیْبٍ 31 قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِاللَّهِ ع‏ «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»‏ فَقَالَ نَدْعُو کُلَ ‏قَرْنٍ ‏مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِإِمَامِهِمْ قُلْتُ فَیَجِی‏ءُ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی قَرْنِهِ و َعَلِیّ ٌع فِی قَرْنِهِ وَ الْحَسَنُ ع فِی قَرْنِهِ وَالْحُسَیْنُ ع فِی قَرْنِهِ وَ کُلُّ إِمَامٍ فِی قَرْنِهِ الَّذِی هَلَکَ بَیْن َأَظْهُرِهِمْ قَالَ نَعَمْ‏».32

روایت سوم:

«عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ 33 عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ 34 عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ 35 عَنْ زِیَادٍ الْقَنْدِیّ 36 ِعَن ْسَمَاعَةَ 37 قَالَ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ ع‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ- «فَکَیْفَ‏ إِذا جِئْنا مِنْ ‏کُلِ ‏أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ‏ عَلى ‏هؤُلاءِ شَهِیداً» قَال َنَزَلَتْ فِی أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص خَاصَّةً فِی کُلِ‏ قَرْنٍ ‏مِنْهُمْ إِمَامٌ مِنَّا شَاهِدٌ عَلَیْهِمْ وَ مُحَمَّدٌ ص شَاهِدٌ عَلَیْنَا»38

وجه استدلال به روایات فوق

در روایت فوق از معصومین علیهم السلام به عنوان هادی، امام و شاهد بر مردم قرنشان یاد شده است. با مراجعه به لغت می توان دریافت که معنای قرن مردمی هستند که در یک دوره می زیسته اند. لذا معنای روایات این می شود که امام علیه السلام هادی، امام و شاهد بر مردم عصر خود بوده نه سایر اعصار.

پاسخ

با اندک تاملی در روایات فوق می توان دریافت که عناوین فوق برای امام علیه السلام در قرن حصر نشده است. به عبارت دیگر اثبات شی نفی ما عدا نمی کند یعنی روایات آن خصوصیات را برای ائمه علیهم السلام نسبت به مردم عصرشان ثابت کرده است و نسبت به سایر اعصار نفی نکرده است. در این روایات ادات حصرنیز به کار نرفته است.

پاسخ دیگر اینکه، از ضروریات مذهب است که همه ائمه علیهم السلام امام و حجت بر همه مردم تا دامنه قیامت اند و کلهم نور واحد می باشند و کلام هر یک کلام دیگری نیز می باشد.

به دو نمونه از روایات که ادعای فوق را باطل می کند اشاره می کنیم.

1-«وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى 39 عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ 40 عَنْ عَلِیّ ِبْنِ أَبِی حَمْزَة 41 عَنْ أَبِی بَصِیرٍ 42 قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الْحَدِیثُ أَسْمَعُهُ مِنْکَ أَرْوِیهِ عَنْ أَبِیکَ أَوْ أَسْمَعُهُ مِنْ أَبِیکَ أَرْوِیهِ عَنْکَ قَال َسَوَاءٌ إِلَّا أَنَّکَ تَرْوِیهِ ‏عَنْ ‏أَبِی‏أَحَبُ‏ إِلَیَّ وَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ ع لِجَمِیلٍ مَا سَمِعْتَ مِنِّی فَارْوِهِ عَنْ أَبِی43

2-«عَلِی ُبْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ 44 عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِالْعَزِیز 45 عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ 46 وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ 47 وَ غَیْرِهِ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ ع یَقُولُ‏ حَدِیثِی حَدِیثُ‏ أَبِی ‏وَ حَدِیثُ‏ أَبِی‏ حَدِیثُ جَدِّی وَحَدِیثُ جَدِّی حَدِیثُ الْحُسَیْنِ وَ حَدِیثُ الْحُسَیْن ِحَدِیثُ الْحَسَنِ وَحَدِیثُ الْحَسَنِ حَدِیثُ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ ع وَحَدِیثُ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ ص و َحَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عزَّوَجَلَّ48

همان طور که این دو روایت تصریح دارد کلام هر امامی را می توان از امام دیگر نیز روایت کرد با اینکه امام دیگر در عصر دیگر می زیسته است  و هادی و حجت بر مردمی دیگر بوده است. لذا کلام آن بزرگواران واحد است و بر همه امصار و اعصار حجت است.

نویسنده: سید مصطفی موسوی



1 بن بزیع. کان من صالحی هذه الطائفه و ثقاتهم، کثیر العمل....و قال ابوالعباس بن سعید فی تاریخه ان محمد بن اسماعیل بن بزیع سمع منصور بن یونس رجال نجاشی ص331 شماره893

2منصور بن یونس بُزرُج، ابو یحیی و قیل ابو سعید، کوفی ثقه همان ص413 شماره1100

3 یزید ابوخالد القماط، مولی بنی عجل بن لجیم،کوفی، ثقه.رجال نجاشی ص452 شماره1223

4 الأمالی،الشیخ المفید،ص 186

5 " وفی بعض الروایات : " فأداها کما سمعها " أما بعدم التغییر أصلا ، أو بعدم التغییر المخل بالمعنى ، وقوله : " فکم من حامل فقه " بهذه الروایة أنسب " . ینبغی أن ینقل اللفظ ، فرب حامل روایة لم یعرف معناها أصلا ، ورب حامل روایة یعرف بعض معناها وینقلها إلى من هو أعرف بمعناها منه.«بحار الانوار ج2 ص148»

6 حدثنا العباس بن المعروف عن القاسم بن العروه و عبد الله بن جعفر عن محمد بن عیسی عن القاسم بن العروه عن ابن العباس عن ابی عبد الله ع قال والله ان عندنا لصحیفه طولها سبعون ذراعا فیها جمیع ما یحتاج الیها الناس حتی ارش الخدش، املاء رسول الله صلی الله علیه واله و کتبه علی علیه السلام بیده «بصائر الدرجات ج 1 ص 145»

7 وسائل الشیعه ج 1 ص62

8 با توجه به سخن نجاشی در شرح حال حسین بن سعید؛ احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی و احمد بن محمد بن خالد برقی و احمد بن حسن بن سکن قرشی بردعی هر سه از حسین بن سعید کتبش را نقل می کنند اما با توجه به اینکه راوی از احمد بن محمد، محمد بن یحیی است به نظر می رسد مراد احمد بن محمد بن عیسی منظور باشد زیرا ابولعباس احمد بن علی بن نوح سیرافی گفته است:«اخبرنا ابوعلی احمد بن محمد بن یحیی العطار القمی قال حدثنا ابی ( محمد بن یحیی) و.... عن احمد بن محمد بن عیسی » بنابرین محمد بن یحیی نیز العطار خواهد بود. رجال نجاشی ص59شماره137

9 الاهوازی ثقه. فهرست للشیخ الطوسی ص112

10 نصر بن سوید الصیرفی،کوفی ثقه صحیح الحدیث رجال نجاشی ص427شماره1147

11 الحناط...کوفی ثقه عین صدوق همان ص301 شماره821

12 الکافی ج1 ص91

13 رساله نور علی نور در ذکر و ذاکر ومذکور فصل اول

14   بیان : ظاهره المنع عن التفکر والخوض فی مسائل التوحید والوقوف مع النصوص ، وقیل : المراد أنه تعالى بین لهم صفاته لیتفکروا فیها ، ولا یخفى بعده. «بحار الأنوار ج 3 ص264»

15 تفسیرالمیزان - السیدالطباطبائی - ج 6 - ص 150 - 154

 16 .یافت نشد

17 در فهرست و رجال طوسی و رجال نجاشی یافت نشد.

18 در رجال شیخ طوسی از خلف بن خلف نام برده شده و فرموده است مجهول است.رجالالشیخ ص336

19 در رجال شیخ از سعید بن عبید السمان الکوفی صرفا ذکر نامی شده بدون اشاره به حال او و بدون لقب الطائی ص213

20  الاسدی و کان من العباد رجال الشیخ ص71

21 مستدرک الوسائل ج 18 ص 12

22 نهج البلاغة حکمت 105

23 السنن الکبرى للبیهقی 4 : 326آدرس نقل از پاورقی عوالی اللئالی

24 الغاء خصوصیت این است که بگوییم ویژگی خاصی در مورد وجود ندارد. لذا حکم از مورد به سایر مصادیق مشابه سرایت داده می شود. القاء خصوصیت به این است که بگوییم آن ویژگی که باعث جعل حکم در مورد شده است، در سایرین هم موجود است پس حکم را به سایرین هم سرایت می دهیم.

25 حسین بن سعید اهوازی

26  فضاله بن ایوب کان ثقه فی الحدیث مستقیما فی دینه. رجال النجاشی ص311

27 الواسطی

28 سه فضیل از امام صادق علیه السلام روایت می کنند و هر سه توثیق دارند. فضیل بن یسار،فضیل بن عیاض و فضیل بن عثمان که شیخ در فهرست او را همان فضیل اعور می داند که نجاشی از او به عنوان فضل بن عثمان نام برده و او را توثیق کرده است. رجال النجاشی ص308 شماره841، 846 و 847. الفهرست للشیخ ص200

29بصائر الدرجات ج1 ص30

30 ظاهر عبدالله بن مسکان. که نجاشی او را توثیق کرده. عمران بن مسکان نیز در زمره رجال ذکر شده که او نیز توثیق شده نجاشی است. رجال نجاشی شماره559 و 784

31بن میثم بن یحیی التمار، ثقه رجال النجاشی ص450شماره1216

32 المحاسن ج1 ص144

33 اگر بن ابراهیم الکلینی معروف به علان باشد توثیق دارد. نجاشی شماره682

34 ابو سعید الادمی الرازی کان ضعیفا فی الحدیث غیر معتمد فیه و کان احمد بن محمد بن عیسی یشهد علیه بالغلو و الکذب و اخرجه من قم الی الری رجال النجاشی ص185 شماره 490

35 بن حماد الانباری. کان ثقه صدوقا رجال النجاشی ص450 شماره1215

36 بن مروان ، ابولفضل وقیل ابو عبدالله الانباری القندی مولی بنی هاشم. روی عن ابی عبدالله و ابی الحسن علیهما السلام و وقف فی الرضا علیه السلام. رجال النجاشی ص171 شماره 450

37 بن مهران.ثقه ثقه رجال النجاشی ص193 شماره 517

38 کافی ج1 ص 190

39 الاشعری. شیخ القمیین و وجههم و فقیههم رجال النجاشی ص82 شماره198

40 ظاهرا قاسم بن محمد الجوهری که توثیق نجاشی را دارد. ص315 شماره862

41 البطائنی ابوالحسن. هو احد عمد الواقفه نجاشی ص250 شماره656

42 یحیی بن قاسم.ابو بصیر الاسدی. ثقه وجیه. رجال النجاشی ص439 شماره1187

43کافی ج1 ص51

44 بن عیسی اشعری قمی، روایت کننده کتاب عمر بن عبدالعزیز است. نجاشی ص284 شماره 754

45عربی بصری مخلِّط نجاشی ص284 شماره754

46الجوالیقی. ثقه ثقه نجاشی ص434 شماره1165

47بن عمرو بن خالد الفزاری .. و اخوه عبدالله ثقتان نجاشی ص143 شماره 371

48کافی ج1 ص53



لیست کل یادداشت های این وبلاگ